سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های یک دیلامی

دخترم با تو سخن می گویم...

دخترم با تو سخن می گویم
زندگی درنگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری
من به چشمان تو یک خرمن گل می بین
گل عفت ، گل صدرنگ امید
گل فردای بزرگ
گل فردای سپید
چشم تو آینه ی روشن فردای من است
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
کس نگیرد زگل مرده سراغ
دخترم با تو سخن می گویم
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گِرد همه گل ها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دَوَد در پی گل های لطیف
تا یکی لحظه به چنگ ارد و ریزد بر خا ک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شاد!
به ره باد مرو
غافل از باد مشو
ای گل صد پر من
همه گوهر شکنند
دیو کی ارزش گوهر داند
"دخترم گوهر من" ، "گوهرم دختر من"
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار! دزد را دوست مخوان
چشم امید به ابلیس مدار
گوهرم
خویش را خار مبین
آری ای دخترکم
ای سراپا الماس از حرامی بهراس
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس



[ دوشنبه 92/11/7 ] [ 11:45 صبح ] [ میلاد بابایی ]

نظر